ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

خدا حافظ تبریز- سلام تهران

سلام به همه دوستای خوبم بالاخره اسباب کشی ما در اوایل تیر ماه از تبریز به تهران انجام شد.  برگشتیم به زادگاهم تهران در مسیر برگشت به تهران هوای تبریز تا زنجان ابری و خنک بود. بعضی اوقات نم بارونی هم می زد. خلاصه حسابی ازمون دلبری کرد موقع رفتن. ساعت 12 به همراه عزیز جون و عمویی از تبریز حرکت کردیم. برای نهار هم در جایی به نام هیدج نرسیده به زنجان در یک استراحتگاه اتراق کردیم. جای خیلی زیبایی بود.  عمو و بابایی برای نهار بساط کباب را به راه انداختند و مامان فریبا هم از فرصت استفاده کرد و از من عکسهای زیبایی انداخت که در پایین همین مطلب می بینید. می بینید چه جای زیباییه مثل تابلوی نقاشیه مخصوصاً وقتی بارون روی دریاچه اش م...
18 تير 1392

تعطیلات خرداد ماه

سلام به همگی امیدوارم که همه خوش و خرم باشید و تعطیلات خرداد به همه خوش گذشته باشه. خاله فریده با شوهرش و عزیز جون روز 14 خرداد به سمت تبریز حرکت کردند و توی ترافیک بسیار وحشتناک تعطیلات گرفتار شدند. 6 ساعت فقط تا کرج توی ترافیک بودند. شب ساعت 9 بود که به خونمون رسیدند.  15 خرداد باهم رفتیم شاه گلی و نهار را بیرون خوردیم.  دایی اسماعیل و خانمش و پانیذ هم عصر روز 15 به جمع ما اضافه شدند این وسیله را میبینید؟! مثلاً مال منه اما مامان فریبا بیشتر از من باهاش بازی می کنه. اونقدر زده که النگوی خودش را کج و کوله کرده.    دایی اینا بعد از نهار به ما پیوستند و شب همه با هم شام بردیم پارک ولیعصر ...
7 تير 1392

تولد پسرعمو (آقا ابولفضل)

  12 اسفند سال 91، آقا ابولفضل پسر عمو روح الله در بندر لنگه متولد شد.  به همراه پدربزرگ برای دیدنش به بندر لنگه رفتیم.  من خیلی ذوق می کردم و همش سعی می کردم به صورت او دست بزنم اما نمی دونم چرا اطرافیان اجازه نمی دادن بهش دست بزنم.  آقا ابولفضل تولدت مبارک   بعد از نهار هم به همراه عمو رفتیم لب ساحل بندر لنگه.  من از اینکه پا روی ماسه بگذارم کمی چندشم می شد.  خوب آخه تا حالا با پای برهنه روی ماسه راه نرفته بودم.  عمو روح الله دور تا دور من یک قلعه درست کرده بود تا ترس من بریزه.  بالاخره راضی شدم تا پاهام را روی زمین بگذارم.    ...
7 تير 1392
1